ژیناژینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

ژینای مامان

اولین کلمات ژینا

ژینای مامانی کلماتی که از حدود یک سالگی تا قبل از 18 ماهگی یاد گرفتی به ترتیب اینها هستند : الو ، جدیداً هم تا گوشی زنگ می خوره می ری بر میداری و الو میکنی، البته اگه زنگ هم نخوره ژینا خانم معمولا در حال بازی کردن با تلفن و الو کردن و کلی حرفهای بامزه که فقط خودش می فهمه تحویل تلفن دادن هست تازه یک بار ساعت یازده شب که داشتی با تلفن بازی می کردی یک دفعه مامان دید یکی اون طرف خط داره با صدای خواب آلود میگه الو ... الو نگو ژینا خانم دکمه ها رو هی فشار داده و Redial رو زده و مامان جون بیچاره رو از خواب بیدار کرده یکبار دیگه هم به خاله ماگدا زنگ زدی   هر چقدر هم که تلفن اسباب بازی بهت بدیم که کارساز نیست واقعی دلت می خواد علی ،...
7 آذر 1391

کارتون های جدید مورد علاقه ژینا

ژینای مامان بعد از بیبی انشتین و میک ماوس کلاب هاوس حالا دیگه مدتی که پیشرفت کردیم و رسیدیم به shaun the sheep و تام و جری shaun the sheep یا به قول ما ایرانی ها بره ناقلا رو با اون قسمتش که حکایت نقاشی کردن و خرابکاری های بعدش هست شروع کردی و حرکت ها و رفتار های کشاورز تو تیکه اولش خیلی برات جالب بود. اما بیشتر از همه اون قسمتی رو که یه بز دارن که همه چیز و می خوره خصوصا از این صحنه که عکس رو گذاشتم و از اون قسمتی که میرن پیتزا بخرن خوشت میاد و کلی می خندی این صحنه رو با دقت نگاه می کنی و بعدش که بزه پوف می کنه کلی می خندی و خودتم اداشو در میاری تام و جری رو هم که خوشت میاد و نگاه می کنی ، البته منظور مامان از خوش ...
3 آذر 1391

دندان های جدید ژینای مامانی

عزیز دل مامان بعد از بیرون آمدن دندان های پیشین پائین که اواخر بهمن ماه 90 بود دیگه خبری از دندون نبود تا بعد از یک سالگی  این هم عکس بی دندونی ژینا خیلی با مزه ست اما بعد از یک سالگی مدتی بود که لثه های بالای ژینایی متورم شده بود و عسل خانم هر چیزی رو که دستش میومد میکرد دهنش و شیشه شیرش رو گاز گاز می کرد و مامان همش دلش ریش می شد واسه عمر و وجودش که درد داره خلاصه بالاخره اول دندون چپ وسط بالایی و بعد هم دندون راست بالایی نوک زدند این هم عکس گل مامان با دندون های بالایی و در حال فضولی کردن به میز تحریر و وسایلش بعدش به فاصله کمی یعنی حدود هفته آخر مرداد ماه لثه های کنار دندون های بالایی متورم شدند جوری که مام...
2 آذر 1391

ژینای مامان بالاخره راه افتاد

ژینای مامان خانم ناز نازی و با احتیاط و گاهی اوقات به قول مامان تنبل خانم آخه نزدیک به یکسال و چهار ماهت داره میشه ولی هنوز خودت به تنهایی راه نمیری دو هفته از چهارده ماهگیت گذشته بود که رفته بودیم پیش دکتر تکیار ازمون پرسید ژینا خانم خودش راه میره؟ گفتیم والا آقای دکتر ژینا از همه جا میگیره و از در و دیوار بالا میره هر چی تو کشو و کابینت و ... هست بیرون میریزه و حسابی شیطونی می کنه و بعضی کلمات رو مثل الو، علی، بابا، مامان و ... رو میگه اما خودش مستقلا شرمنده نه هنوز ... یک کمی تعجب کرد اما با توجه به سابقه و پرونده پزشکیت گفت که مشکلی نیست هنوز جا داره ... تازه گفتن کلمات رو هم شروع کرده پس لزومی به نگرانی نیست و شربت تقویتی کلسیم...
25 مهر 1391

یه دختر خاله گرد و توپولی

ژینای مامان امروز خدا یه دختر خاله گرد و توپولی و ناز نازی به ژینا جونم هدیه کرد و مامان از خاله رحیمی خواهش کرده بود که یک کمی بیشتر پیش شما بمونه تا مامان بتونه بره ملاقات خاله و نی نی کوچولوش  مامان واسه خاله یه سبد گل گرفت و با عجله رفت داخل بیمارستان و یه راست تو آسانسور و اینقدر حواسش پرت بود که نسیم و بقیه دوست های خاله رو تو آسانسور ندید و یک دفعه متوجهشون شد و جا خورد و کلی عذر خواهی کرد   خدا رو شکر هم حال نی نی و هم خاله خوب بود و نی نی خاله ماشاا... خیلی ناز بود و قرار شده بود اسمش و آناهید بذارن ... جالب بود که خاطرات سال گذشته مامان امسال دوباره داشت تکرار می شد انگار همین دیروز بود که ژینا به دنیا ا...
9 مهر 1391

چرا مامان سه ماهه نمی نویسه

ژینای عسل مامان یه روزی مامان تو اداره به یکی از همکاراش که عکس های ژینا جونم رو روی دسک تاپ کامپیوترم دید و حال عسلم رو پرسد ادرس وبلاگت رو داد و گفت اگه دوست داشتید می تونید برید و خاطرات ما رو دنبال کنید. اما بر خلاف انتظار مامان، همکارش به جای استقبال، به مامان گفت که خانم ن... خیلی مراقب چشم و نظر باشید، درسته ممکنه بگید این حرفها خرافاته و ... ولی من خودم به عینه خیلی چیزها دیدم که این جوری می گم ... در چند برهه از زمان باید خیلی مراقب بچه باشید و سعی کنید خیلی به چشم نیاد ... ماه اخر زایمان، موقع شیر خوردن، موقع راه رفتن و وقت زبون باز کردن   خلاصه این آقای مهندس ما رو حسابی نگران کرد و دیگه مامان هر چقدر سعی کرد دستش به نوش...
8 مهر 1391

مقدمات تولد ژینای مامان

خانم خانمی ژینا خانمی مامان و بابا تصمیم گرفتند که جشن تولدت رو یک شب زود تر که فرداش تولد حضرت علی (ع) و شما و تعطیل بود بگیرند. خلاصه از هفته قبلش مقدمات کار شروع شد. فقط این رو بگم که سه بار برای خرید وسایل تزئینی رفتیم بیرون، اول ژینا با مامان، بعد ژینا و مامان و بابا سه تایی و آخرشم مامان بعد از نصب وسایل تنهایی رفت تا کسری ها رو بگیره تزئینات خیلی خوشگل شده بود، همه جای پذیرائی رو تزئین کردیم حتی جلوی در ورودی آپارتمان رو که وقتی مهمون ها میان ذوق زده بشن ژینا هم که موقع باد کردن بادکنک ها کلی خندید آخه تا حالا بادکنک ندیده بودی اینقدر برات جالب بود که می پره هوا مامان کلی ازت فیلم گرفت کیکت رو از قنادی هانس سفا...
23 خرداد 1391

اولین سفر به محمود آباد

ژینای مامان عزیز دلم تو این چند روز گذشته رفته بودیم مجتمع رفاهی تفریحی محمود آباد اولش مامان خیلی نگران بود که نکنه دورباره ژینا مریض شه و برنامه خواب و خوراکش بهم بریزه واسه همین هم هی سعی می کرد یه جورایی از زیرش در بره و نریم سفر البته کارم خیلی زیاد داشتم و تو اداره خیلی گیر بودم ولی خوب آخرش ساعت ده و نیم شب قبل از حرکت کوتاه اومدم و راضی شدم حالا میموند اداره که چه جوری تو این هیر و ویر مرخصی بگیرم خلاصه مجبور شدم یه دروغ هایی سر هم کنم خدا از سر تقصیراتم بگذره که به خاطر بابا و شما مجبور شدم چاخان کنم  خلاصه عازم سفر شدیم و خدا رو شکر هیچ مشکلی هم پیش نیومد مامان کاملا مجهز و با امکانات کامل برای ژینا خانم و...
17 خرداد 1391

دختر بابا باید شجاع باشه

ژینا جونم خیلی خوشحالم از اینکه ژینا بابای به این خوبی داره مهربون، خوش اخلاق، بچه دوست و هزار و یک صفت خوب دیگه بابا روش تربیتی خاص خودش رو داره که مامان رو خیلی وقتها تحت تاثیر قرار میده و مامان میگه ... اِ اینجوری هم میشد ها .... مثلا ژینا از بعضی اسباب بازی هاش یا بعضی وسایل که صدا در میارند میترسه ... و مامان همش سعی می کرد که اون ها رو از جلوی ژینا برداره و نزدیکش نیاره اما بابا برعکس ... سعی میکنه که آروم و بازی کردن با ژینا کم کم ترس ژینا رو کم کنه و آروم آروم ژینا رو به اونها عادت بده و بعد از یک مدتی ژینا نه تنها از اونها نمی ترسه بلکه راجع بهشون کنجکاو هم میشه و کلی کشف شون می کنه آفرین به این بابای مهربون ...
17 خرداد 1391