ژیناژینا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

ژینای مامان

هدیه غنچه های شهر

یکی دو هفته پیش، یه خانمی زنگ زد خونمون و گفت ببخشید منزل آقای م.. . گفتم نه خانم ب.. . گفت شما مادر ژینا هستید؟ گفتم بله. گفت من از غنچه های شهر شهرداری خدمتتون تماس می گیرم می خواستم آدرستون رو باهاتون چک کنم تا هدیه ای رو برای ژینا ارسال کنیم. گفتم خواهش می کنم و آدرس رو برام خوند و من اصلاحش کردم. عصری که بابا اومد خونه گفت حتما از این پکیج های تبلیغاتی هستش و حتما پول پیکش بیشتر از خود هدیه هست   خلاصه این قضیه گذشت تا امروز صبح که پستچی زنگ زد و گفت یه بسته دارید رفتم و دیدم از طرف غنچه های شهر شهرداری هستش و با وجود سئوال و جوابهای اون خانم و اصلاحات من، بازم اسم فامیل ژینا رو غلط روش نوشته بودند. بسته شامل : یه آلبوم خاطر...
11 آذر 1390

مامان می خواد برگرده سر کار

نبات مامان، ژینای گلم : مامان از فردا صبح مرخصیش تموم می شه و باید بره سر کار خدا رو شکر مامان توری (مامان بابایی) یه خانم خوبی رو برای پرستاری از شما پیدا کرد و شما هم بهش عادت کردی. خود مامان توری هم امشب اومده پیشمون تا فردا که من نیستم حواسش به شما و پرستارت باشه. میگه اینجوری خیالش راحت تره. البته مامان جون هم عصری زنگ زده بود که بیاد اما بهش گفتم مامان توری از قبل جا رو رزرو کرده  اون هم مامان توری رو کلی دعا کرد و به من گفت که قدر مادر شوهرم رو بدونم هر چند خدا رو شکر همه چیز رو براهه و مامانی سعی می کنه استرس نداشته باشه اما باز هم یه کوچولو نگرانم ان شاا... که واسه عسلم مشکلی پیش نیاد و همیشه سالم و سلامت و شاد باش...
8 آذر 1390

نی نی اسم نداشت !

عزیزکم داشتم عکس ها تو مرتب می کردم که خاطرات روزهای اولی که با قدمهای کوچولوت زندگی مون رو زیباتر کردی مثل فیلم از جلوی چشم هام گذشت. ژینای عزیزم : فکر می کنم از وقتی دو یا سه ماه بود که خدا تو رو به ما هدیه کرده بود، من و بابا نام نامه ها رو نگاه می کردیم. فکر کن، سه تا نام نامه، سایت ثبت احوال، سایت های نام نامه و دیگه آخراش داشت می رسید به فرهنگ عمید و دهخدا. به جز خودم و بابا، خاله سمیرا و بابا محمود و ... هم اسم ها رو نگاه می کردند و پیشنهاد می دادند. بابا هی به من می گفت : " سعیده بگرد دنبال اسم ... این جوری نشه که نی نی به دنیا بیاد و ما ندونیم چی صداش کنیم. اون وقت من می رم و هر اسمی خودم بخوام روش می ذارم " از دست این بابا....
8 آذر 1390

ژینای جیغ جیغو

سلام، دو سه روزه که ژینا جیغ زدن رو یاد گرفته خدا به خیر بگذرونه. خانم تازه صداشو کشف کرده و هر وقت که شیرشو خورده باشه و جاشم تمیز باشه و البته خوابشم کرده باشه یعنی سر حال سر حال باشه، شروع می کنه به جیغ جیغ کردن یعنی صورت منو یا بابا رو نگاه می کنه و یه جیغ بنفش همراه با خنده می کشه، بعد منتطر واکنش من یا بابا می مونه، بعد وقتی من می گم دختر چه خبره ته ذوق می کنه و دوباره جیغ می زنه پری شبها هم ساعت 12 بود و ایشون نمی خوابیدند و هی جیغ جیغ می کردند بعد باباش با یه صدا و قیافه با مزه که والا من که میدیم خندم می گرفت چه برسه به بچه، بهش می گفت : "چرا آخه تو نمی خوابی آخه؟ خوب بگیر بخواب دیگه" و همین جمله ژینای ما رو به قهقهه می ...
1 آذر 1390

انشتین کوچولو

سلام، من و بابا مثل همه مامان و بابا های دیگه دوست داریم که ژینای مامان مثل یکی از معانی اسمش دختر با هوش و با استعدادی بشه و چون شنیده بودم که اگر می خواهید نی نی هاتون با کتاب و علم مانوس بشن از همین نوزادی و حتی قبل از تولد باید شروع کنید، واسه همین برای ژینا به جز اسباب بازی، کلی کتاب داستان و شعر و DVD و CD های آموزشی تهیه کردم. از جمله کتاب هایی که برای ژینا خریدم، سری کتابهای "حسنی نگو یه دسته گل" که البته این یکی رو مثل بقیه بچه ها از همه بیشتر دوست داره و وقتی براش می خونم با دقت گوش می کنه و به عکس هاش نگاه می کنه، سری کتابهای "نی نی تو بهترینی" که عاشقشونه، کتابهای عروسکی و صوتی "حیوانات خانگی و حیوانات جنگل" که هنوز خیلی بر...
29 آبان 1390

لباس سایز یک

سلام، این هم دو تا از عکس های جدید ژینای مامان تو این عکس ها خانم نانازی مامان برای اولین بار لباس توخونگی های سایز یک اش رو پوشیده و واسه اومدن دایی جونش خوش تیپ کرده    یادش به خیر موقع خرید سیسمونی مامانم لباس های سایز صفر رو نگاه می کرد و می گفت بابا اینها خیلی کوچیکه کلا آیا یک ماه هم بشه ازشون استفاده کرد یا نه، زیاد نگیریم همین 5 تا 6 تیکه بسه. خوب شد بیشتر گرفتیم چون تا همین الان هم قابل استفاده هستند. تازه خبر نداشتیم که بعد از به دنیا اومدن فینقیل خانم با وجود یه کمد پر از لباس، باید بریم دنبال لباس Tiny Baby یعنی نی نی های فینقیلی بگردیم قربونش برم گلمه ...
26 آبان 1390

دایره لغات (آواهای) ژینای مامان

ژینا وقتی سرحال باشه با مامان و بابا حرف میزنه یعنی چشم به چشم مامان و بابا می دوزه و چشم هاشو به قول من پرانتزی می کنه یعنی حالت خندان به خودش میگیره و این صداها رو در میاره : ایکه هَی اَقه تيس اَی خو خو خو هو هو هو هو و البته جیغ بنفش و خنده های دلبری  الهی قربونش بشم ...
25 آبان 1390