ژیناژینا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

ژینای مامان

اولین سفر به محمود آباد

ژینای مامان عزیز دلم تو این چند روز گذشته رفته بودیم مجتمع رفاهی تفریحی محمود آباد اولش مامان خیلی نگران بود که نکنه دورباره ژینا مریض شه و برنامه خواب و خوراکش بهم بریزه واسه همین هم هی سعی می کرد یه جورایی از زیرش در بره و نریم سفر البته کارم خیلی زیاد داشتم و تو اداره خیلی گیر بودم ولی خوب آخرش ساعت ده و نیم شب قبل از حرکت کوتاه اومدم و راضی شدم حالا میموند اداره که چه جوری تو این هیر و ویر مرخصی بگیرم خلاصه مجبور شدم یه دروغ هایی سر هم کنم خدا از سر تقصیراتم بگذره که به خاطر بابا و شما مجبور شدم چاخان کنم  خلاصه عازم سفر شدیم و خدا رو شکر هیچ مشکلی هم پیش نیومد مامان کاملا مجهز و با امکانات کامل برای ژینا خانم و...
17 خرداد 1391

دختر بابا باید شجاع باشه

ژینا جونم خیلی خوشحالم از اینکه ژینا بابای به این خوبی داره مهربون، خوش اخلاق، بچه دوست و هزار و یک صفت خوب دیگه بابا روش تربیتی خاص خودش رو داره که مامان رو خیلی وقتها تحت تاثیر قرار میده و مامان میگه ... اِ اینجوری هم میشد ها .... مثلا ژینا از بعضی اسباب بازی هاش یا بعضی وسایل که صدا در میارند میترسه ... و مامان همش سعی می کرد که اون ها رو از جلوی ژینا برداره و نزدیکش نیاره اما بابا برعکس ... سعی میکنه که آروم و بازی کردن با ژینا کم کم ترس ژینا رو کم کنه و آروم آروم ژینا رو به اونها عادت بده و بعد از یک مدتی ژینا نه تنها از اونها نمی ترسه بلکه راجع بهشون کنجکاو هم میشه و کلی کشف شون می کنه آفرین به این بابای مهربون ...
17 خرداد 1391

کارهای جدید ژینا خانم در آستانه یک سالگی

ژینا خانم در حال حاضر سرکار علیه : - دست دستی و سر سری و بای بای می کنی - وقتی پوشکت رو می خوام عوض کنم محال شیطونی نکنی و باید حتما یه عروسکی چیزی بهت بدم تا سرت گرم بشه و مشغول بشی تا اجازه بدی که مامان کارش رو انجام بده بعد از اتمام کار هم سریعا بر میگردی و زیر اندازت رو تا می کنی اینقدر که دختر مرتبی هستی - وقتی احساساتی می شی با صدای بلند می گی " بَییییییییییی " یا " بَووووووووووووووووو " اما نمی دونم یعنی چی - بعضی وقتها هم به قول بابا مثل مودم های 56kbs نگوشییت می کنی و می گی " ک ک ک خ خ خ خ " - عاشق آب بازی هستی و تا صدای آب از حمام می شنوی میری پشت در حمام و در و می زنی به محض باز شدن در هم که عین ماشین ک...
17 خرداد 1391

تولد یک سالگیت مبارک عزیز دلم

ژینای عزیزم امروز یک سالت تموم شد و مامان الان بالاخره فرصت کرده که بیاد و واست بنویسه که چی شد و چطور شد در یک جمله باید بگم که خیلی خوش گذشت امروز تولد حضرت علی (ع ) و روز پدر هم بود. روزی که با تمام خاطرات خوب مامان و بابا گره خورده و خدا رو شکر همیشه رو زندگی مون سایه انداخته دیشب واست جشن تولد گرفته بودیم و همه دعوت بودند اما خوب خاله سمیرا به خاطر اینکه پا به ماه بود، مامان توری و خاله ناهید به خاطر اینکه مجبور بودند برن اهواز و میترا و مهرناز به خاطر اینکه وسط امتحانات خرداد هست نتونسته بودند بیان که جاشون خالی بود مخصوصا خاله سمیرا  اما بقیه همه بودند و باز هم خیلی خوش گذشت. مامان و بابا کلی مسابقه واسه بچ...
15 خرداد 1391

مامانی گرفتار

ژینای گلم بیش از یک ماه که مامان فرصت نکرده تو وبلاگت چیزی بنویسه آخه آخر سال بود و بعدشم اول سال و این یعنی شلوغی و رفت و آمد و وقت کم آوردن اما حالا مامان یک دفعه تلافی می کنه و به تاریخ هایی که دلش می خواست واست پست بنویسه و نتونست مطلب واست می نویسه ...
31 فروردين 1391

ژینای مامان خانم شده

ژینای گلم تو این یکی دو هفته گذشته ماشاا... عقلت چند برابر شده، کلی کارهای جدید می کنی و تقریبا هر دو سه روزی یک کار جدید یاد می گیری خدا رو شکر شیر خوردنت خیلی بهتر شده و با شیشه شیرت رو می خوری، ایام عید هم که اینقدر مامان نگرانش بود که برنامه ژینا بهم نخوره به خیر گذشت تقریبا هر دو سه روز یکبار ازت فیلم می گیرم و کارهای جدیدت رو با تاریخ ثبت می کنم چند تا از کارهای جدیدت اینها هستند : - بَ بَ و نَ نَ و مَ مَ و دَ دَ و کلی چیزهای دیگه می گی - عاشق دردر رفتنی و دنبال خانم رحیمی و هر کسی که لباس بیرون بپوشه و روسری سرش کنه بهانه می گیری که باهاش بری و بیشتر عصرها مامان یا بابا می برنت پارک و گردش - عشق آینه داری و با روروئک...
30 فروردين 1391

اولین سیزده بدر جیگری مامان

ژینای مامان این یکی دو سال گذشته مامان و بابا به همراه بقیه خانواده واسه سیزده بدر یعنی دوازده بدر میرفتند پارک جنگلی و فضاهای خارج از شهر اما امسال که نمی شد جیگر مامان رو چند ساعت برد جاهای دور دور، این بود که مامان و بابا تصمیم گرفتند خونه بمونند و نهایتا بریم پارک های نزدیک خونه اون هم واسه یک ساعت اما همین یک ساعت کلی خوش گذشت، یک عالمه عکس خوشگل از ژینای مامانی گرفتیم و تو خلوت شهر هوا خوردیم البته در تمام این یک ساعت ژینا خانم انگشت به دهان بود و انگشت خوشمزه اش رو می مکید می گید نه این هم عکسش   ...
13 فروردين 1391