تولد یک سالگیت مبارک عزیز دلم
ژینای عزیزم
امروز یک سالت تموم شد و مامان الان بالاخره فرصت کرده که بیاد و واست بنویسه که چی شد و چطور شد
در یک جمله باید بگم که خیلی خوش گذشت
امروز تولد حضرت علی (ع ) و روز پدر هم بود. روزی که با تمام خاطرات خوب مامان و بابا گره خورده و خدا رو شکر همیشه رو زندگی مون سایه انداخته
دیشب واست جشن تولد گرفته بودیم و همه دعوت بودند اما خوب خاله سمیرا به خاطر اینکه پا به ماه بود، مامان توری و خاله ناهید به خاطر اینکه مجبور بودند برن اهواز و میترا و مهرناز به خاطر اینکه وسط امتحانات خرداد هست نتونسته بودند بیان که جاشون خالی بود مخصوصا خاله سمیرا اما بقیه همه بودند و باز هم خیلی خوش گذشت.
مامان و بابا کلی مسابقه واسه بچه ها ترتیب داده بودند و جایزه های کوچولو کوچولو هم در نظر گرفته بودیم برای بازنده اول بگیر تا بازنده دوم و سوم و برنده اول و دوم و ...
اول مسابقه موزیک و صندلی بود که مامان به خاطر اینکه به بچه ها بیشتر خوش بگذره خودش هم باهاشون بازی کرد برنده هم نشد الهی اگه خاله سمیرا اومده بود اون هم بازی می کرد
بعد مسابقه چشم بندی... یعنی بچه ها رو چشم هاشونو می بستیم و چند دور می چرخوندیمشون تا حواس شون پرت بشه بعد می بردیم کنار یکی که با لمس کردن حدس بزنند اون کیه
مسابقه سینا خنده دار بود که علی روسری سر کرد و گفتیم ببین این خانومه کیه بیچاره هی دست می زد و می گفت چقدر دست هاش مو داره و ... بعد یه دفعه گفت علی جونه پدرام هم که قرار بود خانم ماگدا رو شناسایی کنه و نتونست گریه می کرد و می گفت قبول نیست من اینو نمی شناختم خلاصه کلی فیلم بودن این سه تا پسر دایی
مسابقه سیب خوری هم بود که دیگه نرسیدیم انجامش بدیم و پدرام ما رو کچل کرد و تا آخر که بره هی گیر داده بود که چه جوریه
این هم عکس های تولد جیگری
ژینا خانم متفکر
خانم ناز نازی با کلاه بوقی
کیک ژینا با کادوهاش
تزینات تولد ژینا جون
پذیرایی و میز شام
ژینا و مهمون های کوچولوش
این هم آوا خانم قلقلی