ژیناژینا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

ژینای مامان

نی نی شیر نمی خورد

1390/8/25 0:28
نویسنده : مامان ژینا
2,463 بازدید
اشتراک گذاری

ژینای مامان یه سه هفته ای زودتر از زمان واقعی به دنیا اومد. حکایتی که واسه اکثر کسانی که ما می شناختیم و نمی شناختیم اتفاق افتاد و طفلک نی نی هاشون چند مدت تو دستگاه خوابیدند. البته خدا خیلی به ما رحم کرد و با این اینکه ژینا زود بدنیا اومده بود نیازی به موندن تو دستگاه و اینها نشد فقط بچه ام کم وزن بود یعنی 2500 گرم ناراحت

من انتظار بچه خیلی توپولی نداشتم و فقط بچه سالم از خدا خواسته بودم اما می گفتم حداقل 3 کیلو می شه دیگه ! البته اگر سر موعد درست به دنیا می اومد احتمالا 3 یا 3 به بالا می شد ولی خوب هر چی صلاح هست همون پیش می آد. بماند ...

من و شوهرم تمام سعی و تلاشمون رو بکار گرفتیم که نی نی خوب شیر بخوره و جبران فینقلی بودنش رو زودتر بکنه. البته محبت های بی دریغ مامان و مادر شوهرم رو هم نباید نادیده گرفت. ژینا ماه اول 700 گرم ماه دوم 1 کیلو و ماه سوم 800 گرم وزن گرفت و دخترم افتاد روی صدک بالای کارت رشد و من خیلی از این موضوع خوشحال بودم. تو ویزیت پایان سه ماهگی دکتر بهم گفت که خیلی عالیه فقط از این به بعد موقع شیر خوردن بیشتر مراقبش باش چون هر چی بزرگتر می شه بازی گوش تر می شه و ممکنه خوب شیر نخوره.

یه سفر دو سه روزه شمال واسمون پیش اومد و ما همراه نی نی اولین سفرمون رو رفتیم کنار دریا لبخند بعدشم اومدیم خونه و با توجه به مطالبی که تو کتابها خونده بودم که اگر می خواهید جای خواب نوزاد رو جدا کنید بهترین موقع بعد از سه ماهگی هستش، ژینا رو تو اتاق خودش و تخت خودش خوابوندم. البته خودم هم کنار تختش می خوابیدم که اگه شب واسه شیر خوردن بیدار شد سریع بفهمم. این قضایا دو هفته ای طول کشید نمی دونم به خاطر اینها بود یا مسئله دیگه ای بود اما ژینا کم کم شروع کرد به بد قلقی کردن موقع شیر خوردن یعنی وقتی گرسنه اش می شد شروع می کرد به انگشت مکیدن و نمی گذاشت انگشت رو از دهنش بیرون بیارم و ممه بهش بدم. تا می فهمید می خوام بهش شیر بدم از بغل من فرار می کرد.

از اون جایی که به توصیه دکترها شیشه هم بهش نداده بودیم بلد نبود شیشه رو هم بمکه و من مجبور بودم یا باقطره چکون تو دهنش شیر بریزم یا وقتی خوابه بهش شیر بدم. جالب بود که تو بغلم شیر نمی خورد ولی اگر شیر خودم رو با قطره چکون می دادم می خورد. سر تون رو درد نیارم ماه 4 و 5 به همین وضعیت گذشت و این دکتر و اون دکتر و ... بچه ام فقط 700 گرم اضافه کرد و من کارم شده بود استرس و نگرانی و غصه خوردن و گریه کردن تا روز عید قربان که قلب بازم حضرت علی مثل همیشه دستم رو گرفت.

عید قربان آخر شب بود و ژینا نه شیر می خورد و نه شیشه بازم انگشت شو کرده بود دهنشو می مکید. دلم خیلی گرفته بود به خدا گفتم خدا صدای منو بشنو دو روز دیگه مجبورم برم سر کار تو بگو من چی کار کنم پرستار که به بچه من نمی یاد با قطره چکون شیر بده و از مولی علی کمک خواستم و گفتم یا علی یعنی میشه که این بچه تا عید غدیرت مشکلش حل بشه و اشک از چشمام جاری شد - مثل همین حالا - و بازم علی دست منو گرفت و امشب که عید غدیر بود ژینا 3 روزه که یاد گرفته شیشه بمکه و من شیرم رو میدوشم و بهش میدم.

اون شب 2 کیلو شیرینی نذر کرده بودم که امروز صبح پخشش کردم و به توصیه پرستار ژینا یک کیلو هم آجیل شیرین نذر 2 طفلان مسلم کرده بودم که بسته بندی شون کردم که خانم برادرم سر کلاسش بده به بچه های ابتدایی خجالت

دعا کنید همه بچه ها سالم و سلامت باشند. بچه  من هم جزء اونها باشه لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)