فقط با من بازي كنيد
ژيناي ماماني
از وقتي خيلي كوچيكتر بودي يعني حدود 5 ماهگي وقتي مامان يا بابا از سر كار برمي گشتند كلي ذوق مي كردي و بپر بپر و دل مامان و بابايي رو مي بردي اما چند مدتي كه وابستگي ات داره زيادتر ميشه مثلا وقتي كه مامان از سر كار بر ميگرده، اگر شما بيدار باشي كلي ذوق مي كني و ماماني بايد بغلت كنه و قربون صدقت بره و ديگه جرأت نداره زمين بگذارتت و بره و دستش رو بشوره يا لباسش رو عوض كنه چون جيگري مامان دنبالش گريه مي كنه اگر هم خواب باشي، انگار بوي مامان رو حس مي كني چون تا ميام نزديكت هر قدر هم كه ساكت باشم از خواب بيدار مي شي و ذوق مي كني قربونت برم وقتي بغلت مي كنم هي سرت رو مي چسبوني به مامان و هي صورتت رو به بدن و شونه و صورت مامان فشار ميدي و با دست هاي كوچولوت صورت مامان رو لمس مي كني الهي فدات بشم و بعد از 15 تا 20 دقيقه ماماني اجازه داره كه بگذارت زمين اما بايد جلوي چشمت باشم به محض دور شدن از حوزه ديد جنابعالي بازم اعتراض شروع مي شه
شبها هم كه مامان و بابا بايد در خدمت ژينا خانم باشند. چند شب پيش بابا بايد خودش رو واسه سمينار TSM آماده مي كرد و سرش گرم كار با كامپيوتر بود و ماماني هم بعد از مدت ها رفت تو آشپزخونه كه يه كمي به كاراش برسه و شما رو گذاشتيم تو روروئك تو پذيرايي. تازه ما رو ميديدي و فقط باهات صحبت نمي كرديم چنان خودت رو واسه مامان و بابا لوس مي كردي كه بيا و ببين هي نق نق مي كردي هي گريه مي كردي اولش مامان شروع كرد به صحبت كردن و يك كمي راضي شدي اما بعدش فقط بغل مي خواستي خلاصه اين شد كه مامان كارهاشو تعطيل كرد و بازم در خدمت ژينا خانم شد.
داري كم كم ميشي مثل شعر كتاب "مامان تو بهتريني" كه ني ني مي گه :
مامان نذار جدا شم مي خوام همين جا باشم