ژیناژینا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

ژینای مامان

واکسن شش ماهگی

1390/9/18 23:42
نویسنده : مامان ژینا
2,800 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر مامان، ناز گلم :

پانزدهم آذر ماه وقت واکسن شش ماهگیت بود اما به خاطر اینکه عاشورا و تعطیل رسمی بود شانزدهم باید می بردمت واسه واکسن زدن. برای همین بابا من و عسلی مامان رو سه شنبه شب برد خونه مامان جون که فرداش بریم واکسن بزنیم.

چند روزی بود که همه بهم می گفتند موهای ژینا بلند شده یک کمی جلو هاشو کوتاه کن می ره تو چشمش، اما من از دلم نمی اومد خجالت و الکی می گفتم نمی شه، آخه خیلی سرشو تکون می ده، می ترسم خدا نکرده قیچی بخوره تو صورتش و ...  زبان خلاصه صبح که بلند شدیم بریم واکسن تو بزنیم من شما رو آماده کردم و دادم دست مامان جون و خودم رفتم آماده شم، پنج دقیقه هم نشد، اومدم دیدم مامان جون ترتیب موهای شما رو داده قهقهه و کج و کوله جلو هاشو زده خنده گفتم مامان ... میدونی من هیچ چیزی به شما نمی تونم بگم ... راستشو بگو از کی و با کیا نقشه کشیده بودید نیشخند گفت نه پس بره تو چشمش حالا بریم واکسنشو بزنیم بعد از اینکه حالش بهتر شد می برمش حمام و مرتبش می کنم خوب مال همه نوه ها رو کوتاه کرده بودم نمی شد که ژینا جا بمونه خنده الهی قربون مامانم برم مهربونه قلب گفتم خیلی خوب موهاشو نریختی که ... می خوام یه تیکشو بزنم تو آلبومش قلب و یه تیکه از موهاتو با نخ قرقره سر شو بستم و برداشتم که بچسبونم تو آلبومت.

واکسن شش ماهگی هم خیلی سخت بود مامان فدات شه طی روز که نه درست و حسابی شیر می خوردی و نه خوابیدی همش مجبور بودم چهار ساعت یکبار بهت استامینوفین بدم. شب تا صبح هم خوب نخوابیدی، اما خدا رو شکر که یه مامان جون مهربون داری که همراه مامان تا صبح مراقبت بود ماچ و حالا هم بعد از دو روز حالت خیلی بهتر شده و امروز عصری هم بابا اومد دنبالمون و برگشتیم خونه خودمون لبخند راستی اینم عکس ژینا با بقیه نوه های مامان جون در سن سه ماه و پنج روزه گی در اولین سفرش به شمال و شهر نوشهر.

ژینا و بقیه نوه های مامان جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله سمیرا
19 آذر 90 11:03
) مردم از خنده دقیقا می تونم تصور کنم که میگی موهاشو مامان جونش کج و کوله زده چه شکلی شده بوده ... قربونش برم